ظهورسازمانهای اجتماعی وگسترش روزافزون انها یکی از خصیصه های بارز تمدن بشری است .
وبه این ترتیب وبا توجه به عوامل گوناگون مکانی و زمانی و ویژگیها و نیازهای خاص هر جامعه هر روز بر تکامل و توسعه این سازمانها افزوده می شود .بدیهی است هر سازمان اجتماعی برای نیل به اهدافی طراحی شده و با توجه به ساختارش نیازمند نوعی مدیریت است . یکی از پیامدهای مهم در هم ریخته شدن نظام ارزشی غرب حاکم شدن مکتب اصالت نفع بر روند فعالیتهای اقتصادی و تولید است .معتقدین به این مکتب یک عمل را تا انجا درست قلمداد میکند. که برای فرد یا افرادی بیشترین خوشی و اسایش را به بوجود اورد به بیان دیگر ملاک درستی یک عمل نتایج ان است نه شیوه انجام ان عمل.
تعریف مدیریت
مدیریت فرایند به کارگیری مؤثرو کارآمد منابع مادی وانسانی در برنامه ریزی سازماندهی بسیج منابع وامکانات هدایت و کنترل است که برای دستیابی به اهداف سازمانی و بر اساس نظام ارزشی مورد قبول صورت می گیرد.
واقعا باید گفت ؛که در ابتدا انسانها درباره مدیریت چقدر میدانند؟دانش مدیریت تا چه حد علمی است و آیا مدیریت علم است یا هنر؟ بخشی از مدیریت را میتوان از طریق مدریت آموزش فرا گرفت و بخشی دیگررا ضمن کار باید آموخت در واقع بخشی را که با آموزش فرا گرفته می شود علم مدیریت است . و بخشی را که موجب به کار بستن اندوختها در شرایط گوناگون می شود هنر مدیریت می نامند. «به عبارتی دیگر سخن علم دانستن است و هنر توانستن .»
نظریه نقشهای مدیریتی
جدیدترین نظریه مدیریت نظریه نقشهای مدیری است اساس این نظریه این است که آنچه را مدیر انجام میدهد باید ملاحظه نمود و بر پایه چنین ملاحظاتی فعالیتها یا نقشهای مدیری را معین کرد . آدیزس (adizes ) با مطالعه مدیریت برای اداره موثرهر سازمان چهارنقش « مدیر تولید ـ اجرای ـ ابداعی و ترکیبی » را لازم میداند هر یک از این نقشهای مدیری با یکی از خرده سیستم و یک سیستم اجتماعی ارتباط دارد . زیرا هر نوع سازمانی خواه بازرگانی،صنعتی یا اداری یک سیستم اجتماعی است و بیشتر خرده سیستم های اجتماعی مرکب از خرده سیستم های به هم پیوسته زیادی هستند . که شامل خرده سیستم های انسانی ، اجتماعی ، اداری ، ساختاری ، اطلاعاتی ، تصمیم گیری و تکنولوژی اقتصادی است . ادریزس این چنین استدلال می کند که به طور کامل هر چهار نقش را ایفا کنند و هیچ گونه سبک مدیری غلط نداشته باشند اندکند زیرا چنین مدیری باید تکنسینی عالی ، رئیس ،مبتکر و نیز ترکیب کننده باشد. هر مدیری با توجه به نوع کار سطح سازمان و شرایط محیطی به درجاتی از مهارتها ی مدیری نیاز دارد . مدیریت به شکل یک هرم است که در پایین ان عالی ،در وسط میانی ، در بالا عملیاتی ؛مدیران عملیاتی ،این مدیران سرشان بسیارشلوغ است و مراجعه مکرر افراد موجب انقطاع کارشان می شود . و اغلب مجبورند برای نظارت در رفت وامد باشند و برای پرسنل خود ماموریتهای کاری خاص تعیین کنند وبا برنامه عملیاتی تفصیلی کوتاه مدت طرح ریزی کنند.
مدیران میانی؛ انها به طور مستقیم به مدیریت رده بالا گزارش میدهند کارشان مدیریت بر سرپرستا ن است و نقش حلقه واسطی را میان مدیریت عالی و مدیران عملیاتی به عهده دارند بیشتر وقتها به تحلیل دادهها ،اماده کردن اطلاعات برای تصمیم گیری تبدیل تصمیمهای مدیریت عالی به پروژههای معیین برای سرپرستان و جهت دادن به نتایج کار مدیران عملیاتی است . مدیریت عالی ؛ مدیری که در نقشهای عملیاتی و میانی موفق بوده و عملکرد کلی واحدهای عمده را ارزیابی می کنند و درباره موضوعات و مسائل کلی با مدیران سطح پایین به تبادل نظر می نشینند و بیشتر وقتشان را با همکاران یا افراد خارج از سازمان واندک زمانی را با افراد زیردست می گذرانند .
هرمدیری باید خلاقیت داشته باشد خلاقیت یعنی به کارگیری توانایهای ذهنی برای ایجاد یک فکر یا مفهوم جدید تداوم حیات سازمانها به باسازی انها بستگی دارد؛ باسازی سازمانها از طریق هماهنگ کردن اهداف یاـ وضعیت روز و اصلاح و بهبود روشهای حصول این اهداف انجام می شود .
ماکسیم گورکی می گوید :اگر کار تفریح باشد زندگی لذتبخش است و اگر وظیفه باشد زندگی بردگی است .
خلاقیت مدیران
هر مدیری باید خلاقیت داشته باشد خلاقیت یعنی به کارگیری توانای های ذهنی برای ایجاد یک فکر یا مفهوم جدید . تداوم حیات سازمان ها به باسازی آنها بستگی دارد باسازی سازمان ها از طریق هماهنگ کردن اهداف با وضعیت روز و اصلاح و بهبود روش های حصول این اهداف انجام می شود .
چه کسی خلاقیت و نوآوری می کند ؟
هر انسان مدیر یا غیرمدیری از استعداد خلاقیت برخوردار است بنابرین نباید خلاقیت فقط در انحصار مدیران خاصی باشد زیراآنچه که محکمتر از وجود استعداد خلاقیت است جلوگیری از عوامل بازدارنده ظهور آن است که در صورت آزاد سازی ذهن از پیش فرض ها و الگو های زنجیرهای ذهنی در مدت کوتاهی توان خلاقیت و به کارگیری فکر های نو در عمل را می توان دو برابر افزایش داد.
مدیریت موفق و مؤثر
مدیریت موفق و مؤثر عبارت است ؛ از کسب اهداف سازمانی یا چیزی بیش از آن . « ویلیام جمیز» با تحقیقی که درباره انگیزش انجام داد ، به این نتیجه رسید که کارکنان ساعتی ، تقریباً با میزان کاری در حدود20الی 30 درصد توانایی یشان می توانستند شغل خود را حفظ کنند و اخراج نشوند؛ این تحقیق همچنین نشان داد که اگر کارکنان، انگیزش بیشتری داشته باشند تفریباً با 80 الی 90 درصد توانای خود، کارمی کنند . مدیری که بتواند حداقل کار مورد قبول را با استفاده از امکانات مدیری مانند : توبیخ ، کسر حقوق و .... فراهم سازد ؛ مدیر موفق نامیده می شود ولی مدیر مؤثر کسی است که بتواند 80الی 90درصد توانای های افراد را به کار گیرد .
چگونه می توان مدیرموفق ومؤثری بود ؟
برای موفق و مؤثر بودن ، توانای های ذاتی و اکتسابی معینی لازم است . مدیر مؤثر نیاز به توانای های فنی ، انسانی ادراکی ، طراحی و حل مسائل دارد . یک مدیر موفق ، نگرش و انگیزه های معینی دارد. پاداش های سازمانی (اضافه حقوق ، ارتقاء و ...) و جو سازمانی بر انگیزه و انگیزش وی اثر دارد . یکی دیگر از موفقیت ، رویدادهای پیش بینی نشده وامدادهای غیبی است ؛ زیرا همیشه توانای های افراد نیست که برای ایشان موفقیت می اورد . بررسی میزان موفقیت و مؤثر بودن هر مدیر بر اساس دیدگاه و معیارهای سازمانی صورت می گیرد .
برنامه ریزی
هنگامی که آدمی در مسیر رشد عقلانی خود به ضرورت برنامه ریزی در زندگی خویش پی برد، آن را در نظام های اجتماعی به عنوان ابزاری در خدمت مدیریت و رهبری ، مورد توجه قرار داد و امروز می بینیم که ساختار وجودی سازمان ها پیچیده گشته اند ، که بدون برنامه ریزی های دقیق نمی توانند به حیات خود تداوم بخشند.
تعریف برنامه ریزی
برای دست یافتن به هدف مورد نظر ، باید قبل از تلاش فیزیکی یا اقدام به انجام کار، تلاش ذهنی یا برنامه ریزی کافی صورت بگیرد.« برنامه ریزی شالودۀ مدیریت را تشکیل می دهد ».
فلسفۀ و ضرورت برنامه ریزی
فلسفۀبرنامه ریزی به عنوان یک نگرش و راه زندگی که متضمن تعهد به عمل بر مبنای اندیشه ، تفکر و عزم راسخ به برنامه ریزی منظم و مداوم می باشد ، بخش انفلاک ناپذیر مدیریت است؛ فرد و سازمان برای رسیدن به اهداف خویش نیاز به برنامه ریزی دارند ، بنابراین ضرورت برنامه ریزی ، برای رسیدن به جز ئیترین اهداف یک واقعیت انکار ناپذیر است . نیاز به برنامه ریزی از این واقعیت نشأت گرفته است .« همۀ نهادها در محیطی متحول فعالیت می کنند».
سازماندهی
انسان ذاتاً کنجکاو است با حواس پنجگانۀ خود به جستجو در دنیای اطرافش پرذاخته تلاش می کند تا مشاهداتش را در قالب های منسجم نظم بخشد . انسان امروزی نه تنها نیمی از روزش را به همکاری در تلاش های گروهی می گذراند بلکه نیم دیگر را به تماشای تلویزیون ، خواندن روزنامه و کتاب یا به مجامع عمومی برای سرگرمی سپری می کنند که همگی حاصل تلاش گروهی انسانها در واحدهای سازمانی است . نظریه پردازان سازمان از حوزه های گوناگون نظیر : مدیریت ، روانشناسی ، جامعه شناسی ، علوم سیاسی، اقتصاد، مردم شناسی، مهندسی ، مدیریت بیمارستانی و ... پدید آمده اند و هر یک چیزی براین موضوع افزوده اند .
تعریف سازماندهی
سازماندهی ، فرایندی است که طی آن تقسیم کار میان افراد وگروه های کاری و هماهنگی میان آنان ، به منظور کسب اهداف صورت می گیرد .
انواع مختلف سازماندهی
روش های بسیار متفاوتی برای دسته بندی سازمان ها هست ؛ سازمان رسمی و سازمان غیر رسمی
سازمان رسمی وغیر رسمی :سازمان رسمی را مسؤلین به طور قانونی بنیانگذاری و تصویب می کنند و در آن تعداد مشاغل ، حدود وظایف و اختیارات و چگونگی انجام آن مشخص می شود . ساختارهای رسمی در واقع تخیلی هستند زیرا سازمان آن گونه که پیش بینی عمل نمی کند ؛ اما سازمان های غیررسمی بیانگر حالت واقعی است، یعنی چگونگی عمل سازمان را به طور واقعی نشان می دهد . بعد از انکه ساختار رسمی ایجاد می شود ، سازمان غیر به طور طبعیی در چارچوب آن پدیدار میگردد؛ سازمان غیر رسمی حاصل تعامل اجتماعی مداوم است و ساختار رسمی تعدیل ، تحکیم یا گسترش می دهد .
تعریف سازمان رسمی
در سازمان رسمی ، مدیر روابط سازمانی را به طور مکتوب و به کمک نمودار با دقت هر چه بیشتر برای کارکنان تشریح می کند . تغیرات بعدی در صورت لزوم می تواند به طور رسمی یا غیر رسمی انجام شود .
تعریف سازمان غیر رسمی
دراین سازمان ، مدیر روابط سازمانی را به طور شفاهی برای کارکنان توضیح می دهد و این روابط را بر حسب نیاز تغییر می دهد .
برنامه ریزی فرایندی است که به موجب آن شما آینده خود را دائماً می سازید « روجرفریتز»
در زمان تدریس در دانشگاه پرینستون دکترحسابی تصمیم میگیرد سفره هفتسینی برای اینشتین و جمعی از بزرگترین دانشمندان دنیا بچیند و آنها را برای سال نو دعوت کند. ایرج حسابی میگوید: پدر خودش کارتهای دعوت را طراحی میکند و حاشیه آن را با گلهای نیلوفر که زیر ستونهای تختجمشید هست، تزئین میکند و منشأ و مفهوم این گلها را هم توضیح میدهد چون میدانست وقتی ریشه مشخص شود، برای طرف مقابل دلدادگی ایجاد میکند. پروفسور حسابی میگوید: برای همه کارت دعوت فرستادم و چون میدانستم اینشتین بدون ویولونش جایی نمیرود، تاکید کردم که سازش را هم با خود بیاورد.همه سر وقت آمدند اما اینشتین 20 دقیقه دیرتر آمد و گفت چون خواهرم را خیلی دوست دارم، خواستم او هم جشن سال نو ایرانیان را ببیند.من فورا یک شمع به شمعهای روشن اضافه کردم و برای میهمانان توضیح دادم که ما در آغاز سال نو به تعداد اعضای خانواده شمع روشن میکنیم و این شمع را هم برای خواهر شما اضافه کردم.پس از یکسری صحبتهای عمومی اینشتین از من خواست که با دمیدن و خاموش کردن شمعها، جشن را شروع کنم. من در پاسخ به او گفتم ایرانیها در طول تمدن 10 هزار سالهشان حرمت نور و روشنایی را نگه داشتهاند.بعد با شیرینیهای محلی از مهمانان پذیرایی میکند و کوک ویولون اینشتین را عوض میکند و یک آهنگ ایرانی مینوازد. همه از این آوا متعجب میشوند و از ایشان توضیح میخواهند.او میگوید موسیقی ایرانی یک فلسفه، یک طرز تفکر و بیان امید و آرزوست.اینشتین میخواهد که قطعه دیگری بنوازد. پس از پایان این قطعه که بلندتر انتخاب شده بود اینشتین که چشمهایش را بسته بود چشمهایش را باز کرد و گفت: دقیقا من هم همین را برداشت کردم و بعد بلند شد تا سفره هفت سین را ببیند.پس از دیدن و شنیدن علت انتخاب بخشهای گوناگون سفره همه از دیدن کاسه آب روی میز که در آن یک نارنج قرار دارد متعجب میشوند. ایشان برای میهمانان توضیح میدهد که این کاسه 10 هزار سال قدمت دارد. آب نشانه فضا و نارنج نشانگر کره زمین است و این بیانگر معلق بودن کره زمین در فضا است. اینشتین رنگش میپرد، عقب عقب میرود و روی صندلی مینشیند. از او میپرسند که چه اتفاقی افتاده است؟ میگوید ما در مملکت خودمان چند صد سال پیش دانشمندی داشتیم که وقتی این حرف را زد کلیسا او را به مرگ محکوم کرد اما شما از 10 هزار سال پیش این مطلب را به زیبایی به فرزندانتان آموزش میدهید. بعدها اینشتین به من گفت وقتی برمیگشتم به خواهرم گفتم حالا میفهمم معنی یک تمدن 10 هزار ساله چیست. ما برای کریسمس به جنگل میرویم، درخت قطع میکنیم و بعد با گلهای مصنوعی آن را زینت میدهیم اما وقتی از جشن سال نو ایرانیها برمیگردیم همه درختها سبزند و در کنار خیابان گل و سبزه روییده است.
گاهشماری ایرانی و نخستین آموزه مدیریتی: آیا میدانستید که هر سال در جهان 300 میلیون نفر نوروز را جشن میگیرند؟ جشن همتای واژه عید در زبانهای ایرانی «جَشَن» یا «یَسن» و به معنای ستایش و نیایش است. نخستین روز سال در گاهشماری ایرانی روز یکم فروردین ماه یا اورمزدروز از ماه فروردین نام دارد و به دلیل پیشرفتهای گاهشماری توسط نیاکان خردمند ما بسیار مورد توجه بوده است.جالب است که تقویم ایرانی در میان تقویمهای موجود به لحاظ قدمت و دقت اندازهگیری در بالاترین جایگاه قرار داشته و دارد و اگر نکته بین باشیم نخستین آموزه مدیریتی همین سیستم گاهشماری است و پرسش این است که چگونه در بیش از سه هزار سال پیش دقت و درستی اندازهگیری تا به این اندازه بالا و درست بوده اما اکنون با همه پیشرفتها تا به این اندازه در سنجشها بیدقتی و خطا وجود دارد.
رسوم نوروزی از آغاز پیدایش نوروز تا کنون رسوم فراوانی وارد این جشن کهن شده که مهمترین آن رسم کهن چیدن سفره هفت سین است. درباره سفره هفتسین روایات گوناگونی وجود دارد که بسیاری از آنها نشان از وجود عقلانیت و خردمندی در اقوام ایرانی است. در یکی از این روایات آمده که هفتسین از هفت محصول زمینی گزیده میشود تا از نعمتهایی که خداوند به انسان بخشیده است سپاسگزاری شود.در این باره نظری وجود دارد که از دیدگاه مدیریتی و بهویژه مدیریت محصولات کشاورزی و دامی بسیار پرمعنی و به نظر شاهکار خردمندی و عقلانیت نیاکان خردمند ما است.در این روایت آمده که هفتسین در واقع سبز کردن هفتگونه سبزی (حبوبات) چند روز پیش از آغاز سال نو بوده است. هر کدام از آنها که بهتر رشد میکرده می گفتند امسال سال گندم یا سال جو است و آن را بیشتر می کاشتند و به زبان امروزی یعنی پیش از دانستن نتیجه آزمایش محصول، به تولید انبوه آن محصول نمیپرداختند.
کاتلر چه میگوید در این باره کاتلر در فصل 11 کتاب مدیریت بازاریابی بانام – تکوین و تولید کالاهای جدید- به مدلی هشت مرحلهای اشاره میکند. کاتلر گامهایی را مطرح میکند که طی آن از ایدهزایی تا تجاریسازی را در فرآیندی منطقی تشریح میکند و با دلیل اثبات میکند که برای عرضه محصولات جدید پس از ایدهزایی و غربال ایدهها و طی کردن مراحل مفهومیابی و تحلیلهای فنی- مالی- و تجاری باید نمونهای محدود از محصول را در بازاری کوچک آزمون کرد و در صورت رسیدن به پاسخ شایسته و مطلوب به تولید انبوه آن محصول پرداخت و این همان کاری است که هر سال پدران ما درباره محصولات کشاورزی که مهمترین و حیاتیترین محصول تولیدی آن دوره بوده انجام میدادند و در اینجا میتوان با گفتههای دکتر حسابی همنوا شد که: بهراستی حکمت کهن و دانش امروز چه انطباقی با یکدیگر دارند.
هفتسین مدیریت در پایان پیشنهاد میشود شما نیز برای کسبوکار خود از هفتسین پیشنهادی ما استفاده کنید، هفتسینی که از چینش و ترکیب سلامت سازمان- سادگی فرآیند- سودمندی عملکرد- سختکوشی- سرمایه فکری- سرمایه مادی و سنجش عملکرد حاصل آمده است.
کمپین اینستاگرامی «من عاشق محمدم» شهاب مرادی +عکس و متن
متن نوشته شده توسط شهاب مرادی به این شرح است:
سلام
#من_عاشق_محمدم صلی الله علیه و آله -
روایت شده؛ بعد از رحلت رسول خدا، شخص نامسلمان و تازه واردی در مدینه، بعد از ملاقات و پرسش هایی از امیرالمومنین علی علیه السلام، وقتی پاسخ سخت ترین سوال هایش را گرفت از حضرت پرسید: آیا تو محمدی؟ مولا این سخن را محترمانه ندانست و فرمود: وای بر تو! "من بنده ای از بنده های محمدم" انا عبدٌ من عبیدِ محمّد- لذا به نظر میرسد شعار "من محمدم" شعار مودبانه ای نباشد.
یک مدیر به خاطر کارهایی که میکند به موفقیت یا شکست نمیرسد، بلکه این به توانایی او در استفاده از قابلیتهای افراد بستگی دارد.
مدیر سبز:مدیریت افراد موضوعی است که برای همه به خصوص صاحبان شرکتها و کارفرمایان جالب است. برای این که بتوانید بر مردم به نحوی کارآمد مدیریت داشته باشید باید به خوبی با آنها سازش کنید. رمز موفقیت بهترین مدیران امروز این است که دارای هنری پرورش یافته از درک و سازش با دیگرانند و این صفات آنها همراه است با صبر، قاطعیت و اخلاق.
حتما موفقترین مدیر هم در جستجوی راههای جدید پیشرفت و ترقی است. یک بار این حقیقت را درک کنید، شما هم میتوانید در مسیر مدیریت کارکنان خود گامهای مثبتی بردارید و در زمان طولانی برای منافع خود با لذت و آرامش بیشتر بکوشید.
به کارمندانتان کارهای سخت و خسته کننده ارجاع نکنید
کارمندان علاقهای به کارهای چالشزا ندارند. بنابراین در مواجهه با این جور کارها روحیه خود را میبازند. این دست شماست که کار برای کارمندتان خستهکننده یا پر از هیجان باشد. کار باید یک فعالیت ارضا کننده باشد که بهترین چیزها را مطابق لیاقت افراد در اختیارشان میگذارد. کار نباید تنها، منبع درآمد باشد، بلکه باید به صورت فعالیتی درآید که موجب رشد و تکامل کارمندان میگردد.
موفقیت کارمندتان، موفقیت شماست
اگر بدانید که از کارمندی با حقوق بالا چگونه به نفع شرکت استفاده کنید، حقوق او گران به نظر نمیرسد. کارمند با حقوق پایینتر ممکن است به خاطر اشتباهات دایمی که مرتکب میشود، خیلی گران تمام شود. کاری کنید کارمندانتان به موفقیت برسند. تلاش کنید حقوق بالایی که میگیرند، بازدهی داشته باشد. اگر آنها موفق شوند، کار شما هم موفق خواهد بود، به همین سادگی.
بگذارید کارمندتان طعم موفقیت را بچشد. وقتی یک بار طعم موفقیت چشیده شود و با احساس و از ته قلب آنها را تشویق کنید، آنها مانند گلوله برفی که از تپه سرازیر شود رشد می کنند و رشد کارمندتان منجر به رشد شرکت شما میشود.
موفقیت کارمند چیست؟ خوب، موفقیت یعنی رسیدن به چیزی بیش از آنچه انتظار میرفته. به او کمک کنید. در سکوت و محرمانه، شجاعت او را افزایش دهید و آنقدر این کار را ادامه دهید تا موفقیت به دست آید. وقایع را به همراه او تجزیه و تحلیل کنید و از عقل و خرد خود بهره بگیرید. به کارمندانتان انگیزه بدهید. یک انگیزه برای کار موفق کارمندتان بسیار مهم است. فروش، فروش است، اما وقتی به آنها بگویید که فروش یک واحد به معنی چه میزان سود برای نهادتان است و به علاوه، فرصتی برای فروشهای دیگر است، کارمندتان دلیل تلاش خود را بهتر میفهمد.
بیان علت کاری را که به آنها میسپرید را به صورت عادت خود درآورید چون اگر کارمندی نداند که نقش فردیش در موفق ساختن صنعت چیست، از تمام تواناییهایش استفاده نخواهد کرد. در صورت دانستن دلیل، کارمندتان سختکوشتر خواهد شد.
اعتمادبه نفس کارمندتان را افزایش دهید
هر مدیری که میخواهد کارمندانش را بسازد باید مطمئن شود که اعمال خودش سازنده عرتنفس کارمندانش است. به کارمندانتان امنیت، آموزش، اجازه مبارزه، پول و از همه اینها مهمتر و بالاتر، رضایت شغلی بدهید همانطور که از رئیس خودتان انتظار داشتید. بر خلاف تصور مدیران مساله همیشه پول و وقتی که برای کارمندتان هزینه میکنید نیست. بلکه چگونگی لطف کردن به دیگران هم به حساب میآید. خیلی از مدیران در پایان سال عیدیهای سنگینی به کارمندان میپردازند. اما آنها این پول را میدهند چون باید بدهند، نه برای اینکه دوست دارند بدهند. هر چیزی میدهید، باید با احساس داده شود. چیزی که هنگام پرداخت میگویید 10 درصد قضیه است. آنچه چشمانتان میگوید 20 درصد، آنچه ذهنتان میگوید 30 درصد و آنچه قلبتان میگوید 40 درصد کل موضوع ارزش دارد! این را به یاد داشته باشید تا هرگز اشتباه نکنید.
با الگوی خوب بودن، نظم را به آنها بیاموزید. وقتی ساعت کاری 9 صبح شروع میشود و شما ساعت 11 میآیید، کارمندان دل به کار نخواهند داد. تنها وقتی دل به کار میدهند که ببینند شما سختتر از آنها کار میکنید. سعی کنید یک سال تمام ساعت 8:30 سرکار بروید و تفاوت را ببینید.
اشتباهات کارمندان را با وقار و احترام، ببخشید
افراد بشر همه کارمند هستند و کارمندان هم انسانند. انسانها دچار ضعفهای درونی مانند تنبلی، حرص، کم حوصلگی، غرور و اینطور مشکلات میشوند. میگویند کارمندان مثل سیب هستند، بله تعجب نکنید! وقتی یک سیب که رویش لکه دارد گیرتان میآید، چه کاری میتوانید بکنید، میتوانید او را دور بیندازید و یا بعد از برداشتن لکه سیب با چاقو آن را بخورید. 96 درصد اوقات، لکه خیلی عمیق نیست. سیب بدون لکه هم بسیار گران است. به طریق مشابه، اکثر کارمندان و همکاران شما مثل سیب هستند- باید ضعفهای آنها را با «چاقوی ذهنی» خود درآورید و از نقاط قوت آنها برای سودبری دو جانبه استفاده کنید.
به کارمندان بیاموزید با هم کنار بیایند
کنار آمدن در هر شرکتی جنبه بسیار مهمی از روابط انسانی است. چه این شرکت 6 کارمند داشته باشد یا 60، 600، 6000. ما کسانی را دیدهایم که به نظر بسیار زبده بودهاند، اما عملکرد آنها به علت نساختن با همکارانشان چندان تعریفی نداشته. به کارمندانتان گوشزد کنید، آنهایی که به دیگران لطف میکنند، نتیجه محبتهای خود را خواهند دید و برعکس، آنهایی که فقط تلخی میکنند، تلخی هم میبینند.
همچنین اگر هنوز درگیری بین شما و کارمندانتان وجود دارد، آن را از بین ببرید. کارمند اصلاحناپذیر را هم بیرون کنید تا برود و برای رقبای شما کار کند!
به کارمندان بیاموزید که همه ما برای رشد به دستان کمک کننده نیازمندیم. وقتی رشد کردید، دست دیگران را هم بگیرید. کارمندان بد را درمان کنید
کارمندان با هم مساوی نیستند. هرگز هم نبودهاند و نخواهند بود. شما به عنوان یک رهبر، هرگز نباید کارمندان بد را تحمل کنید. یک ژاپنی میگوید: « میخ بیرون زده باید آنقدر چکش بخورد تا پایین برود». میتوانیم بگوییم که کارمندان بد مثل میخ کج هستند. باید آنها را صاف کنیم یا دور بیندازیم. این کار به کمی قاطعیت و شجاعت نیاز دارد. کارمند بد از موثر بودن کار تیمی جلوگیری میکند و با اعمال ناخودآگاهش روی کارمندان خوبتان اثر منفی میگذارد. کارمندان را تشویق کنید که به نیازهای مشتری توجه نشان دهند
کارمندتان به هنگام برخورد با مشتریها باید طوری باشد که تولیدات؛ شرکت را با حسن نیت بفروشد. این کار نباید متظاهرانه باشد. کارمندان را طوری آموزش دهید که سفیر حسن نیت باشند. رفتار منفی یک مشتری میتواند درست مانند ضدتبلیغ عمل کند. این جمله را به خاطر بسپارید: « اگر هشت ساعت برای انداختن درخت وقت داشته باشم، شش ساعت آن را به تیز کردن تبرم میگذرانم».
تصور کنید که ذهن هر کارمند یک سر تیشه است. هر کسی «سر تیشه ذهنی» خود را دارد. اکثر ما از تیزی که به ارث بردهایم راضی هستیم. بعضی از ما شانس کافی برای انگیزه دادن به خود برای تیز کردن منظم تبر را داریم. به عنوان یک مدیر، تلاش کنید شش ساعت را برای تیز کردن مهارتهای کارمندان خود به کار گیرید تا آنها مشتریمدار شوند. تقریبا هیچ راه دیگری وجود ندارد. تمام کارمندانتان باید این را بفهمند که حضورشان در شرکت به خاطر مشتری است. هر کارمندی باید ذهنا و قلبا دریابد که مشتری رئیس است، سود است. حتی یک حسابدار هم بد نیست برای دریافتن نبض کار با مشتری برخورد داشته باشد.
یک ضربالمثل معروف چینی میگوید:
اگر برای یک سال خود میخواهید برنامهریزی کنید، غلات بکارید.
اگر برای سه سال خود میخواهید برنامهریزی کنید، درخت بکارید.
اما اگر برای ده سال خود میخواهید برنامه ریزی کنید، مردم را بکارید.
بله مردم! ذهن کارمند شما، مثل ذهن خودتان شبیه قطعه زمینی است. باید با (ایدهها) در آن بذر بکارید، (با مطالعه) آن را شخم بزنید، (باملاقات هم ردیفان خود) آن را تقویت کنید، (برای جلوگیری از سکون آن) آفتکشی نمایید، تا بهترین محصول از آن به دست آید.
هر کس مرتکب گناهی شود در حالی که خندان است (در روز قیامت) با چشم گریان به آتش دوزخ در افتدی
(جهاد با نفس، ح 376)
حدیث(6) امام صادق (ع) فرمودند:
مَا زُویَ الرّفقُ عَن أهل بَیت إلّا زُویَ عَنهُمُ الخَیرُی سازگاری و مدارا از اهل هیچ خانه ای باز داشته نشده جز اینکه آنان از خیر و خوبی محروم و بی بهره گشته استی
(جهاد با نفس، ح 279)
حدیث(7) امام صادق (ع) فرمودند:
قَالَ رَسُولُ اللهِ (ص): مَن تَرَکَ مَعصِیَة ً للهِ مَخَافَةَ اللهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أرضَاهُ یَومَ القِیَامَةِی رسول خدا فرمود: کسی که معصیت الهی را از خوف خدای تبارک و تعالی ترک کند خداوند او را در روز قیامت خوشنود می سازدی
(جهاد با نفس، ح 222)
حدیث(8) امام صادق (ع) فرمودند:
مَا مِن قَبض ٍ وَلا بَسط ٍ إلّا وَلِلّهِ فِیهِ مَشِیئَةٌ وَقَضَاءٌ وَابتِلَاءٌی هیچ تنگنا و گشایشی نیست، مگر آنکه مشیت و قضا و امتحان الهی در آن نهفته استی
یزید بن صائغ گوید: به امام جعفر صادق عرض کردم که : مردی هست که شیعه است ولی اگر سخن گوید دروغ می گوید و اگر وعده دهد به وعده اش وفا نمی کند و اگر امینش شمرند خیانت می کند؛ چنین کسی چه مقام و منزلتی دارد؟ حضرت فرمود: منزلت او نزدیکترین منزلها به کفر است ولی کافر نیستی
(جهاد با نفس، ح 479)
حدیث (13) امام صادق (ع) فرمودند:
اتَّقوا اللهَ وَ لا یَحسُد بَعضُکُم بَعضای
از خدا بترسید و کسی از شما بر دیگری حسد نوَرزدی
(جهاد با نفس، ح 543)
حدیث (14) امام صادق (ع) فرمودند:
کَفی بالحِلم ناصِراً و قالَ: إذا لَم تَکُن حَلیماً فَتَحَلَّمی
بردباری به عنوان یاری کننده کافی است و فرمودند: اگر بردبار نیستی خود را به برداباری واداری
(جهاد با نفس، ح 261)
حدیث (15) امام صادق (ع) فرمودند:
فَزَکاةُ العَینِ انَّظَرُ بِالعِبَرِ وَالغَضُّ عَنِ الشَّهَواتِ وَ ما یضاهیها
زکات چشم به دیده عبرت نگریستن و چشم پوشی از شهوات و مانند آن استی
(مصباح الشریعه، باب 21)
حدیث (16) امام صادق (ع) فرمودند:
مُجالَسَةُ الصّالِحینَ داعیةٌ إلَی الصَّلاحِی
همنشینی با صالحان، (انسان را) به سوی صلاح رهنمون میشودی
آیا به شما بگویم که مکارم اخلاق چیست؟ گذشت کردن از مردم، کمک مالى به برادر (دینى) خود و بسیار به یاد خدا بودن.
(معانى الأخبار، ص 191، ح 2)
حدیث (25) امام صادق (ع) فرمودند:
لا یستَیقِنُ القَلبُ اَنَّ الحَقَّ باطِلٌ اَبَدا وَ لا یستَیقِنُ اَنَّ الباطِلَ حَقٌّ اَبَدا هرگز دل به باطل بودن حق و به حق بودن باطل یقین نمی کند
(تفسیر العیاشى، ج 2، ص 53، ح 39)
حدیث (26) امام صادق (ع) فرمودند:
حُسنُ الظَّنِّ باللهِ أن لَا تَرجُوَ إلاَّ اللهَ وَ لَا تَخَافَ إلَّا ذَنبَکَ. گمان نیکو به خدا داشتن این است که امید به هیچکس جز او نداشته باشی و از هیچ چیز جز گناهت نترسی.
حدیث (27) امام صادق (ع) فرمودند:
مَن اَحسَنَ خُلقَهُ اَحَبَّهُ الاخیارُ وَ جانَبَهُ الفُجّارُ انسان خوش اخلاق، از دوستى مردمان خوب برخوردار است و از تعرّض آدمهاى نابکار در امان است .
(مستدرک الوسائل، ج 8 ، ص 449)
(جهاد با نفس، ح 143)
حدیث (28) امام صادق (ع) فرمودند:
مَن لَم یملِک غَضَبَهُ لَم یملِک عَقلَهُ. هر آنکه بر غضب خود چیره نشود، بر عقل خود اختیاری ندارد.
( کافی، ج 2، ص 303 )
حدیث (29) امام صادق (ع) فرمودند:
انَّ شِیعَةَ عَلِیِّ(ع) کانُو خُمُصَ البُطُونِ، ذُبُلَ الشَّفَاهِ، اَهلَ الرَافَةٍ وَ عِلمٍ وَ حِلمٍ، یُعرَفُونَ بِالرَّهبَانِیَّةِ همانا شیعیان علی(ع) شکمهاشان تهی و لبهاشان خشکیده بود، اهل مهربانی و علم و بردباری بودند و به پارسایی شناخته می شدند
( جهاد با نفس، ح 35 )
حدیث (30) امام صادق (ع) فرمودند:
اِنَّ مِمّا یزَینُ الاِسلامَ الاَخلاقُ الحَسَنَةُ فیما بَینَ النّاس خوش اخلاقى در بین مردم، زینت اسلام است.
(مشکاة الأنوار، ص 422)
حدیث (31) امام صادق (ع) فرمودند:
اِنَّ مِمّا یزَینُ الاِسلامَ الاَخلاقُ الحَسَنَةُ فیما بَینَ النّاس خوش اخلاقى در بین مردم، زینت اسلام است.
(مشکاة الأنوار، ص 422)
حدیث (32) امام صادق (ع) فرمودند:
اَ لعالِمُ بِزَمانِهِ لا تَهجُمُ عَلَیهِ اللَّوابِسُ
کسى که به اوضاع زمان خود آگاه باشد، گرفتار هجوم اشتباهات نمى شود.
(تحف العقول، ص 356 )
حدیث (33) امام صادق (ع) فرمودند:
اِذا اَرادَ اللّهُ بِقَومٍ هَلکا ظَهَرَ فیهِمُ الرِّبا هنگامى که خداوند بخواهد ملتى را نابود کند، رباخوارى در میان آنان رواج مىیابد.
(وسائل الشیعه، ج 18، ص 123، ح 17)
حدیث (34) امام صادق (ع) فرمودند:
اِنَّ المُؤمِنَ وَلىُّ اللّهِ یعینُهُ وَ یصنَعُ لَهُ وَ لا یقولُ عَلَیهِ اِلاَّ الحَقَّ وَ لا یخافُ غَیرَهُ
مؤمن دوست خداست، یاریش مى رساند و براى او کار مى کند و درباره او جز حق نمى گوید و از غیر او نمى ترسد.
(کافى، ج 2، ص 171، ح 5)
حدیث (35) امام صادق (ع) فرمودند:
من اراد الرئاسه هلک
کسی که ریاست را قصد کند هلاک می گردد.
(جهاد با نفس ،ح 503)
حدیث (36) امام صادق (ع) فرمودند:
الله فی عَون المُومِن، مادامَ المُومِن فی عَون اَخیهِ خداوند در پی یاری مومن است، تا وقتی که مومن در پی یاری برادر خویش است.
(بحار الانوار، ج74 ،ص322)
حدیث (37) امام صادق (ع) فرمودند:
ما مِن رَجُلٍ تَکبَّرَ أو تَجَبَّرَ إلاّ لِذِلَّةٍ وَجَدَها فی نفسِهِ هیچ مردى تکبّر یا گردنفرازى نکرد ،مگر به سبب احساس خوارى و حقارتى که در خود یافت.
(میزان الحکمه ، ح 9814)
حدیث (38) امام صادق (ع) فرمودند:
مَن عَیرَ مُؤمِناً بِذَنبٍ لَم یمُت حَتّى یرتَکبَهُ هر کس مؤمنى را بر انجام دادن گناهى سرزنش کند، نمی میرد تا آنکه خود آن گناه را مرتکب شود
دستم به نوشتن میرود
و فکر میکنم تمام بغض نبودن هایم به قلبم سرازیر شده
بسیار نخواسته اند که باشم
که باشی
اما دستشان کوتاه است
من میانه ی غم و ترانه مانده ام که چگونه جلو بغض سرریز سالها را
بگیرم
حرفت گل انداخته میانه همه ی شمعدانی ها
چای
دم نوش
لیوان همیشگی
و من که امشب فریاد شده ام سر همه ی جز خودم
حالم خوش است
از جنس همان خرابهای خوب
و فکر میکنم چقدر نبودنت مرا میسوزاند و تحمل مرا کم میکند
گوشی را بردار
فقط پشت تلفن نفس بکش
همین هم ارامم میکند
چقدر سوخته ام
و نفهمیده ام
خسته ام خدا
کاش میشد این روزها صب بیدار نشوم
من احتیاج به کمی شب دارم حواست هست؟؟
وقتي شما به شهر نيويورك سفر كنيد، جالب ترين بخش سفر شما هنگامي است كه پس از خروج از هواپيما و فرودگاه، قصد گرفتن يك تاكسي را داشته باشيد. اگر يك تاكسي براي ورود به شهر و رسيدن به مقصد بيابيد شانس به شما روي آورده است. اگر راننده ي تاكسي شهر را بشناسد و از نشاني شما سر در آورد با اقبال ديگري روبرو شده ايد. اگر زبان راننده را بدانيد و بتوانيد با او سخن بگوييد بخت يارتان است و اگر راننده عصباني نباشد، با حسن اتفاق ديگري مواجه هستيد. خلاصه براي رسيدن به مقصد بايد از موانع متعددي بگذريد.
هاروي مك كي مي گويد: «روزي پس از خروج از هواپيما، در محوطه اي به انتظار تاكسي ايستاده بودم كه ناگهان راننده اي با پيراهن سفيد و تميز و پاپيون سياه از اتومبيلش بيرون پريد، خود را به من رساند و پس از سلام و معرفي خود گفت: «لطفا چمدان خود را در صندوق عقب بگذاريد.»
سپس كارت كوچكي را به من داد و گفت: «لطفا به عبارتي كه رسالت مرا تعريف مي كند توجه كنيد.»
بر روي كارت نوشته شده بود: «در كوتاه ترين مدت، با كمترين هزينه، مطمئن ترين راه ممكن و در محيطي دوستانه شما را به مقصد مي رسانم.»
من چنان شگفت زده شدم كه گفتم نكند هواپيما به جاي نيويورك در كره اي ديگر فرود آمده است. راننده در را گشود و من سوار اتومبيل بسيار آراسته اي شدم. پس از آنكه راننده پشت فرمان قرار گرفت، رو به من كرد و گفت: «پيش از حركت، قهوه ميل داريد؟ در اينجا يك فلاسك قهوه معمولي و فلاسك ديگري از قهوه مخصوص براي كسانيكه رژيم تغذيه دارند، هست.»
گفتم: «خير، قهوه ميل ندارم، اما با نوشابه موافقم».
راننده پرسيد: «در يخدان هم نوشابه دارم و هم آب ميوه.»
سپس با دادن يك بطري نوشابه، حركت كرد و گفت: «اگر ميل به مطالعه داريد مجلات تايم، ورزش و تصوير و آمريكاي امروز در اختيار شما است.»
آنگاه، بار ديگر كارت كوچك ديگري در اختيارم گذاشت و گفت: «اين فهرست ايستگاههاي راديويي است كه مي توانيد از آنها استفاده كنيد. ضمنا من مي توانم درباره بناهاي ديدني و تاريخي و اخبار محلي شهر نيويورك اطلاعاتي به شما بدهم و اگر تمايلي نداشته باشيد مي توانم سكوت كنم. در هر صورت من در خدمت شما هستم.»
از او پرسيدم: «چند سال است كه به اين شيوه كار مي كنيد؟»
پاسخ داد: « دو سال.»
پرسيدم: «چند سال است كه به اين كار مشغوليد؟»
جواب داد: «هفت سال.»
پرسيدم: «پنج سال اول را چگونه كار مي كردي؟»
گفت: «از همه چيز و همه كس،از اتوبوسها و تاكسي هاي زيادي كه هميشه راه را بند مي آورند، و از دستمزدي كه نويد زندگي بهتري را به همراه نداشت مي ناليدم. روزي در اتومبيلم نشسته بودم و به راديو گوش مي دادم كه وين داير شروع به سخنراني كرد. مضمون حرفش اين بود كه مانند مرغابيها كه مدام واك واك مي كنند، غرغر نكنيد، به خود آييد و چون عقابها اوج گيريد. پس از شنيدن آن گفتار راديويي، به پيرامون خود نگريستم و صحنه هايي را ديدم كه تا آن زمان گويي چشمانم را بر آنها بسته بودم. تاكسيهاي كثيفي كه رانندگانش مدام غرولند مي كردند، هيچگاه شاد و سرخوش نبودند و با مسافرانشان برخورد مناسبي نداشتند. سخنان وين داير، بر من چنان تاثيري گذاشت كه تصميم گرفتم تجديد نظري كلي در ديدگاهها و باورهايم به وجود آورم.»
پرسيدم: « چه تفاوتي در زندگي تو حاصل شد؟»
گفت: «سال اول، درآمدم دوبرابر شد و سال گذشته به چهار برابر رسيد. نكته اي كه مرا به تعجب واداشت اين بود كه در يكي دو سال گذشته، اين داستان را حداقل با سي راننده تاكسي در ميان گذاشتم اما فقط دو نفر از آنها به شنيدن آن رغبت نشان دادند و از آن استقبال كردند. بقيه چون مرغابيها، به انواع و اقسام عذر و بهانه ها متوسل شدند و به نحوي خود را متقاعد كردند كه چنين شيوه اي را نمي توانند برگزينند.»
لطیفه ی مدیریتی . . .
از مدير ارشد يك سازمان سوال شد: «شما در اداره تان شايسته سالاري داريد؟»
مدير كمي فكر كرد و گفت: «اسمش بنظرم آشناست. بايد از كارگزيني بپرسم ببينم كارمندي به اسم خانم شايسته سالاري داريم يا نه؟»
در مورد بازیگری استاد:استاد بازیگر نبود.خودش بود.پشت دوربین وجلوی دوربین برایش تفوتی نداشت.او همانقدر که با بقال سر کوچه راحت بود ممکن بود با برتولوچی هم راحت باشد.قالب بازی هایش هم همین بود.استاد در اوایل دهه شصت با ترک معلمی و طابگی سر از آموزشگاه بازیگری آناهیتا در آورده بود زیر دست استاد مهرداد اسکویی با عناصر نمایشی وبازیگری آشنا شد وبا تله تئاتر(دومرغابی در مه)به مخاطبان معرفی شد.در این تل تئاتر شخصیت الیاس به شدت به خودش و جهان ذهنیش نزدیک است. پناهی در سال های بازیگری اش هفده فیلم و چند سریال و تئاتر بازی کرد ودر همه ی آن ها نقش واحد خودش را بازی می کرد.یقینا هیچ کس نمی توانست نقش هایی که برای او نوشته می شد را بازی کند نقش هایی هم چون اوینار.مرد ناتمام سایه خیال و...... وسریال روزگار قریب که آخرین فعالیت استاد در بازیگری است.در این فیلم حسین پناهی نقش دستیار حکیم نابینای روستای گرکان را بازی می کند که مثل همه ی کار هایش دیدنی است.
بیوگرافی استاد پناهی: حسین پناهی متولد ۶شهریور۱۳۳۵مطابق با۲۸اوگوست ۱۹۵۶در روستای دژکوه از توابع کهکیلویر بویر احمد متولد شد.پدرش علی و مادرش کنیز نام داشت.
کتاب ها:من و نازی/ستاره/ چیزی شبیه زندگی/دو مرغاب در مه/گلدان و آفتاب/پیامبر بی کتاب/دل شیر/علاوه بر این ها دو نوار با صدای استاد حسین پناهی نیز منتشر شد به اسم (سلام خدافظ)و(ستاره)که من برای دانلود گذاشتمش.
نگاهی به زندگی اش: پس از اتمام تحصیل در بهبهان به خواست پدر برای تحصیل به مدرسه ایت الله گل پایگانی رفته بود.و بعد از پایان برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگی اش باز گشت. چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت کرد. تا اینکه زنی برای پرسش سوالی که برایش پیش آمده بود پیش حسین می رود.از حسین پرسید:فضله موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه تلاشم بوده افتاده است آیا روغن نجس است؟ حسین با وجود این که می دانست روغن نجس است ولی این را هم می دانست حاصل چند ماه تلاش یک زن روستایی و خرج چند ماه خانواده اش را باید تامین کند. وبه زن گفت نه نجس نیست فقط کمی از روغن که فضله پیش آن بوده را بردارد و دور بریزد روغن مشکلی ندارد.بعد این اتفاق علی رقم فشار های اطرافیان را نتوانست تحمل کند ودر کسوت روحانیت باقی بماند.حسین به تهران آمد ودر مدرسه هنری آناهیتا چهارسال درس خواند ودوره بازیگری و نمایشنامه نویسی گذراند.پناهی بازیگری را اول از مجموعه محل بهداشت آغاز کرد.سپس چند ماهی نمایش تلویزیونی با استفاده از نمایشنامه های خودش نوشت که مدت ها در محاق ماند.نمایش های دو مرغابی در مه ویک گل و بهار که پناهی آن ها را نوشته و کاگردانی کرد در میان مردم خوش درخشید وبه درخواست مردم به دفعات پخش شد او در دهه شصت ودر اوایل دهه هفتاد یکی از پرکار ترین نویسندگان و کارگردانان تلویزیون بود.به دلیل فیزیک کودکانه وشکننده اش و نحوه سخن گفتنش سلدگی و خلوص ازرفتارش می بارید و طنز تلخش بازیگر نقش های خاصی بود. اما حسین پناهی بیشتر شاعر بود واین عشق شعر در تمام باطنش نفوذ داشت.نخستین مجموعه شعر او با نام من و نازی در۱۳۷۶منتشر شد.این مجموعه شعر تاکنون بیش از ۱۶بار تجدبد چاپ وبه شش زبان زنده ی دنیا ترجمه شده است.وی در۱۴مرداد۱۳۸۳ بر اثر ایست قلبی درگذشت
زندگی رسم خوشایندی است زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ پرشی دارد اندازه عشق زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یادمن و تو برود زندگی جذبه دستی است که می چیند زندگی نوبر انجیر سیاه در دهان گس تابستان است زندگی بعد درخت است به چشم حشره زندگی تجربه شب پره در تاریکی است زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد زندگی سوت قطاری است که درخواب پلی می پیچد زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست خبر رفتن موشک به فضا لمس تنهایی ماه فکر بوییدن گل در کره ای دیگر زندگی شستن یک بشقاب است زندگی یافتن سکه دهشاهی در جوی خیابان است زندگی مجذور اینه است زندگی گل به توان ابدیت زندگی ضرب زمین در ضربان دل ما زندگی هندسه ساده و یکسان نفسهاست
پنجشنبه
ساعت5:30 موبایلم زنگ میزند
از خواب بیدار میشوم
با خودم میگویم 5 دقیقه ی دیگر بخوابم
خوابم نمیبرد از استرس
و فکر میکنم حالا که دیگر کسی نیست که مرا بیدار کند
بگذار بیدار باشم
بلند میشوم
چای ساز را روشن میکنم
اب به جوش می اید لباسهایم را میپوشم حال چای خوردن را ندارم
ساعت حدود ها 6 صبح است
در خانه را میبندم
اسانسور را میزنم
به خودم میگویم دیر نشود امروز
یادم می افتد که امروز پنجشنبه است
بر میگردم در خانه را باز میکنم
پدر میپرسد چرا برگشتی؟
میگویم یادم نبود امروز چند شنبه است
پدرم میگوید اینکه یادت میرود چند شنبه است
چه ساعتی ایست
نشانه ی عاشق شدن است
من اهل هیاهو نیستم
چشمهایم جار میزنند عشق تو را
حرفهای ساده میزنم
اما شاید خوب بودن زیادی هم خوب نیست
اما شاید شبیه ادمهای این روزگار نبودن هم زیادی خوب نیست
به خاطر انکه کسی باورش نمیشود
این خوبی را
راستت را هم دروغ میپندارند
2) آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم نیستند
مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشتهاند. بی شخصیتاند و بی اعتبار. هرگز به چشم نمیآیند. مرده و زندهاشان یکی است.
3) آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم هستند
آدمهای معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می گذارند. کسانی که هماره به خاطر ما میمانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.
4) آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هستند
شگفت انگیز ترین آدمها. در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نمیتوانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک میکنیم. باز میشناسیم. می فهمیم که آنان چه بودند. چه می گفتند و چه می خواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم . هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار میگیریم قفل بر زبانمان میزنند. اختیار از ما سلب میشود. سکوت میکنیم و غرقه در حضور آنان مست میشویم و درست در زمانی که میروند یادمان می آید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد...
دکتر علی شریعتی انسانها را به چهار دسته تقسیم کرده است
(1 آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم نیستند
عمده آدمها. حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم میشوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.
وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونان که بایدند
نه باید ها...
مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض می خورم
عمری است
لبخند های لاغر خود را
در دل ذخیره می کنم :
باشد برای روز مبادا !
اما
در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه می داند ؟
شاید
امروز نیز روز مبادا باشد !
* * *
وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونانکه بایدند
نه باید ها...
هر روز بی تو
روز مبادا است !
و قاف
حرف آخرعشق است
آنجا که نام کوچک من
آغاز میشود!
مطالعه صورت گرفته توسط محققان انگلیسی نشان میدهد، تبدیل شدن به یک مدیر موفق یک مسأله ذاتی و ژنتیکی است.
به گزارش سرویس علمی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، محققان کالج دانشگاهی لندن (UCL) دو تحقیق گسترده در حوزه سلامت آمریکا را مورد آنالیز دقیق قرار داده و نمونه DNA بیش از چهار هزار نفر را بررسی کردند.
این مطالعه منجر به شناسایی توالی خاص ژنتیکی مرتبط با تصدی موقعیت مدیریت شد.
ژن rs4950 تعیین کننده تمایل فرد به مدیریت یا فرمانپذیری است و بر این اساس، افراد دارای این ژن تا 25 درصد بیش از سایرین دارای نقش نظارتی در محیط کار هستند.
دکتر «ژان مانوئل دنو» محقق ارشد این مطالعه تأکید میکند: ژن rs4950 تعیین کننده توانایی رهبری یا فرمانپذیری یک فرد است و داشتن این ژن، کلید تبدیل شدن به یک مدیر و رهبر موفق محسوب میشود.
با کشف «ژن مدیریت» میتوان افراد مستعد تبدیل شدن به یک مدیر بزرگ را از بدو تولد شناسایی کرد؛ محققان نیز مدعی هستند که شرکت ها در آینده می توانند با انجام تست های ژنتیکی، افراد مستعد برای تصدی مشاغل مهم و مدیریتی را انتخاب کنند.
نتایج بدست آمده در این مطالعه نشان می دهد که مدیران بزرگی مانند مارتین لوتر کینگ، گاندی و نلسون ماندلا نیز احتمالا دارای «ژن مدیریت» بوده اند.
مطالعات بیشتری برای درک تعامل ژن rs4950 با سایر عوامل مانند محیط و آموزه های دوران کودکی باید انجام شود.
نتایج این مطالعه در مجله Leadership Quarterly منتشر شده است.
وقتی می خواهید دنبال غنا بگردید، آن آهنگ را از لحاظ شکل مطالعه نکنید تا بگویید حرام است یا حلال است؛ بلکه آهنگ را به لحاظ محتوا مطالعه کنید . یعنی غنا یک امر محتوایی است ، نه یک امر قالبی.
کیهان فرهنگی مجلد شده سال ٧١ در ویژه نامه دهه فجر یعنی شماره یازدهم سال نهم ، گزیده ای از نظرات رهبر عزیز انقلاب را درباره موضوعات هنری از جمله شعر و موسیقی و قصه و تئاتر و سینما و خود و هنر چاپ شده است .
غنا که در شرع اسلام حرام است ، اشاره به شکل ندارد ؛ بلکه اشاره به محتوا می کند . اصلاً وقتی می خواهید دنبال غنا بگردید ، آن آهنگ را از لحاظ شکل مطالعه نکنید تا بگویید حرام است یا حلال است ؛ بلکه آهنگ را به لحاظ محتوا مطالعه کنید . یعنی غنا یک امر محتوایی است ، نه یک امر قالبی .( در دیدار اعضای واحد فرهنگی روزنامه جمهوری اسلامی - ٢6/١١/١٣6٠).
در قسمتی دیگر آمده است: آن چیزی که در اسلام حرام است ، غناست نه موسیقی؛ موسیقی هر آهنگ و صدایی است که از حنجره یا از وسیله ای ، به یک شکل حسابشده بیرون می آید اما آن چیزی که حرام است ، نوع خاصی از موسیقی است که غنا باشد .
علت اینکه نظرات [ در باب موسیقی ] ، مختلف است این است که در مورد غنا ، ما آیات و روایات صریحی که مشخص کند غنا چگونه چیزی است نداریم ؛ لذا استنباط فقهی از غنا متفاوت است .
غنا آن چیزی است که مخصوص مجالس لهو باشد . ( صحبت پس از اجرای برنامه سرود خوانی در استانداری شیراز - ٧/٩/١٣66).
آنچه مطرح است ، این است که از قول امام خمینی (ره) نقل شد : ایشان در مورد بعضی از آهنگهایی که حتی با ساز همراه بود فرمودند این مقدار اشکالی ندارد ... چنین استنباط کردیم که نظر امام بر این است که : ساز به طور مطلق حرام نیست و ترانه هم همین طور . یعنی ترانه ای که محتوای درستی دارد و با یک ساز ملایمی همراه است ، این اشکالی ندارد . اما اگر یک ساز جلفی بود و محتوای نادرستی هم داشت، هر کدامش موجب حرمت می شود ( در دیدار اعضای واحد فرهنگی روزنامه جمهوری اسلامی - ٢6/١١/١٣6٠).
مدیریت بحران بدین معناست : پیش بینی ، تدارک و آمادگی قبلی برای رویارویی و دفع رویدادههایی است که بقاء و حیات سازمان یا بخشی از آن را مورد تهدید جدی قرار می دهد.
گاهي منصفانه و توأم با دقت نظر به حوادث و رويدادهاي واقع شده در تاريخ بشر داشته باشيم. در خواهيم يافت که واقعه کربلا يکي از عظيمترين، بحرانيترين و سخت ترين وقايعي بوده كه اتفاق افتاده است. شرايط و ويژگيهاي اين واقعه از حيث عظمت و بزرگي به گونه اي است كه بحراني نظير آن را نمي توان در طول ادوار گذشته تاريخ يافت. در بسياري از حوادث و وقايع تاريخي معمولاً بحرانها يک وجهي بوده و پس از گذر از يک واقعه چند روزه و از بين رفتن علل و اسباب بروز آن، حواشي حوادث پايان مييابد و بحران خاتمه شده انگاشته ميشود. اما در واقعه کربلا بحران دو وجه و دو دوره زماني داشته كه دوره دوم بسيار سخت تر و دهشتناک تر از دوره اول بوده ( اگرهم بيشتر نباشد کمتر نيست) دورهي اول از آغاز حركت حضرت امام حسين(ع) از مكه و نيمه تمام كردن مراسم حج تا عصر عاشورا و به شهادت رسيدن تمام ياران و انصار و اهل بيت آن حضرت که در بدترين شرايط و به شقاوت ترين وجه ممکن صورت گرفت و در اين دوره تعداد اندکي از ياران عاشق و از جان گذشته به نداي هل من ناصر ينصرني ابا عبدالله لبيک گفتند و در اين راه نيز تا آخرين لحظه، ذرهاي از عقايد خويش عقب ننشستند و به وعده اي که داده بودند عمل کردند و جملگي به شهادت رسيدند.
دوره دوم از عصر عاشورا شروع مي شود و تا جريان اسيري و اعزام کاروان به شام ادامه پيدا مي كندکه در جريان اين سفر پر مشقت و بسيار بحراني مصائب و سختيهاي بسياري بر حضرت زيبنب (س) گذشت که ميزان آن کمتر از دو ه اول نبوده است مديريت بر يک جمعي متشكل از زنها و بچهها و كودكان که تماماً از يک طرف غم ديده و مصيبت زدهاند و از طرف ديگر رفتارهاي ناشايست، اسائه ادب و اذيتهاي مأموراني که وظيفه انتقال آنها را به شام داشتند و همچنين نوع برخورد تحقرآميز و بسيار زشت مردمان شهرها و قبايل مسير حرکت آنها كه اين كاروان اسراء را به چشم يک خارجي نگاه ميکردند وبا زخم زبان و دشنام و .... استقبالي ناشايست از آنها مينمودند از طرف ديگر همه اين مسائل و رفتارها و مشکلات عظيم را در کنار هم بگذاريم بيان از واقعهاي دردناك و اسفناک دارد که در طول تاريخ نيز چنين بحران وحشتناکي بر کسي واقع نشده است. عليرغم همه اين مصائب عظماي بوجود آمده براي كاروان كربلا، براي ادامه روند نهضت كربلا و دستيابي به اهداف عالي ترسيم شده براي آن از سوي ابا عبدالله الحسين(ع)، اين امر، نيازمند مديري توانمند و لايق هست تا بتواند ضمن اداره احسن امور، به خوبي اين حركت عظيم را به جلو برده و به بهترين نحو ممکن رسالت و وظيفه اي را که تعيين و تبيين شده به بهترين وجه ممكن به انجام رساند. رسالتي كه همانا جز تبلغ و بيان واقعيتهاي موجود و مسائلي که بر دين اسلام رفته و انحرافات و ناراستي هايي توسط حکام به ظاهر اسلامي بر جامعه اسلامي ترويج و اعمال شده بود نبوده است. حضرت زينب (س) اين شير زن كربلا به خوبي توانست اين رسالت عظيم را به سرانجام برساند. مؤيد اين ادعا مانايي و پايا بودن حرکت عظيم عاشورا پس از گذشت بيش از هزارسال است که هنوز زنده و پابرجا مانده و مانند چشمهاي جوشان هنوز هم موجب استمرار حرکت عاشورايي در نسل ها و عصرهاي بعد و تا به حال شده است که همه اينها مديون مديريت حضرت زينب بر بحران کربلا ست.
نقش مديريتي حضرت زينب (س) را در دو دوره مذکور به شرح ذيل ميتوان برشمرد:
الف: در دوره اول که بيشتر در نقش معاونت در اداره بحران زير نظر مستقيم حضرت امام حسين(ع) انجام وظيفه مينموده و امور داخلي كاروان را بر عهده داشته و رابط زنان و کودکان اهل خيام و حرم بوده است و طوري در اين حوزه موفق عمل كرد که خيال حضرت امام حسين (ع) با حضور ايشان به ميزان زيادي راحت بوده و آن حضرت در اين زمان بيشتر به رتق وفتق امور جنگ و چگونگي مقابله با لشگريان دشمن و يارگيري مشغول بوده است.
ب: دوره دوم در نقش مدير بحران به ايفاي نقش پرداخته و اين نقش از زماني شروع شده بود كه حضرت امام حسين (ع) به شهادت رسيد و حضرت امام سجاد(ع) که پس از شهادت آن حضرت به امامت رسيده بود به دليل اينكه شديداً به بيماري دچار شده بودند عملا حضرت زينب (س) وظيفه مديريت بر بحران را به عهده گرفته بودند و ايشان مجبور بودند مسير طولاني کربلا تا شام را علي رغم مصائب بوجود آمده مستقيماً تمام مسائل و مشکلات ناشي از آن را مديريت کند. در روايتي از حضرت امام سجاد (ع) وارد شده است که ايشان در جواب سئوالي كه بيشترين رنج و مصيبت را در کجا ديده است فرمودند: الشام الشام الشام، چرا که بيشترين جسارتها و حمله با سنگ و توهين و ناسزاها و دشنام ها و.... در دوره دوم بحران و در زمان مديريت حضرت زينب (س) اتفاق افتاده بود و به همين خاطر مصيبت وارده بر آن حضرت بسيار سختتر از مرحله قبلي بوده است.
با عنايت به مطالب مطروحه فوق ميتوان اذعان داشت كه حضرت زينب (س) در اداره احسن امور و استفاده بهينه از فضاي بسيار خشن موجود در تبليغ بيش از پيش اهداف قيام امام حسين (ع) بسيار موفق عمل كرده و ايشان توانستند با رشادت و شجاعت تمام، ضمن مهار بحران ايجاد شده توسط دشمن، آن را زمينه و فرصتي براي کامل کردن قيام حضرت امام حسين(ع) مبدل نمايند و چه زيبا شاعر گرانقدر در اين خصوص فرمود که : "کربلا در کربلا مي ماند اگر زينب نبود" و واقعيتش نيز همين موضوع مهم است که مانايي و ماندگاري قيام كربلا تا به امروز مرهون مديريت بسيار قوي حوادث کربلا به ويژه پس از شهادت حضرت امام حسين(ع) و يارانش توسط حضرت زينب (س) بوده است. بر اين اساس مهمترين رمز و راز و علت موفقيت حضرت ايشان در مديريت موفق بحران کربلا را به اختصار به شرح ذيل مي توان ذكر كرد:
۱: اطاعت محض و بدون چون و چراي ايشان از مقام ولايي حضرت امام حسين(ع) و سپس حضرت امام سجاد (ع): تا آنجا که عليرغم اينکه حضرت امام سجاد (ع) در بستر بيماريب ودند ايشان از اين موضوع مهم غافل نشدند و زماني که دشمن قصد حمله به خيام و اهل حرم را براي غارت داشت سريعاً به حضور امام سجاد (ع) مشرف شدند و از ايشان کسب تکليف نمودند که آن حضرت نيز فرمودند: اهل حرم از خيمه ها دور شوند و بعد از آن حضرت زينب فرمودند که کودکان و اهل حرم و زنان براي در امان ماندن از يورش وحشيانه دشمن از خيمه ها دور شدند
۲: استقامت، پايندي و اصرار در دستيابي به اهداف والاي ترسيم شده براي نهضت كربلا: حضرت ايشان همه حوادث و وقايع پيش آمده را فرصتي براي احياي سنت جدّشان حضرت پيامبر (ص) ميدانستند و به بهترين نحو ممكن از آن استفاده مي نمودند و در اين راه هر مصيبت و بلايي که از سوي دشمن ايجاد شده بود به جان دل خريدند و ذرهاي از اهداف خويش عقب نشيني نکردند و تسليم نشدند و با کمال آرامش (در عين وارد شدن شديدترين ضربات روحي و جسمي) با وقايع برخورد نمودند تا آنجا که در برابر يزيد در شام ميفرمايد: "و ما رأيت الا جميلا" همه اين حوادث بوجود آمده در منظر او زيباست چرا که هدفي بزرگ را مد نظر داشتند و هنگام مواجه با مصائب، مصداق اين آيه شريفه بودند: الذين إذا أصابتهم مصيبة قالوا إنا لله وإنا إليه راجعون.1
۳:اجراي دقيق تمام فرامين و دستورات دو امام خويش (حضرت امام حسين و حضرت امام سجاد): هر فرماني را که آن حضرات ميگفتند بدون کم و کاست حضرت زينب (س) آن را عملي و اجرا ميکردند.
۴: شجاعت تمام و بدون ترس و ملاحظه کاري در اظهار عقيده که نمونه آن را در مجلس يزيد ميتوان بر شمرد. حضرت ايشان در برابر دشمني که تمام مردان و حتي كودكان و نوجوانان را در كربلا به شهادت رسانده بود با وجود اين، هيچ ترسي در بيان واقعيات به خود را نمي دهد و به عنوان مبلغي توانمند با بياني شيوا و بسيار دقيق و قوي يزيد را در مجلس فرمايشي رسوا ميکند.
۵: محور قرار گرفتن براي مصيبت ديده گان در بحران:، حضرت زينب(س) فضايي مناسب را فراهم نموده بودند تا همه اهل حرم و خيام به ويژه کودکان و زنان ايشان را به عنوان ملجأ و پناهگاه خويش ميدانستند و همگي در هنگام بروز مشکل به ايشان مراجعه مينمودند و در اوج بحران نيز اين نقش را به خوبي ايفا نمودند.
۶:اطلاعرساني به موقع و مناسب: چه از سوي اهل خيام براي حضرت امام حسين (ع) و چه بعد از شهادت آن حضرت در برخورد با دستگاه يزيد و چه در مواجه با مردمي که براي ديدن اسيران آمده بودند.
۷:بهره گيري از شمشير رساي تبليغ در ادامه روند قيام برادرش:، به همين خاطر است که از حضرت زينب (س) به عنوان اولين مبلغ مهاجر زن ياد ميکنند که نقش عظيمي در انجام رسالت تبليغي و رساندن پيام خون شهداي کربلا را به عهده گرفتند.
۸: داشتن نگاه جامع بينانه به فضاي کربلا:، حضرت زينب (س) در تمام دوران نهضت كربلا از زمان حرکت از مدينه تا شام علاوه بر نظارت و رهنمونسازي اهل بيت و کودکان و زنان، رصد دايمي رويدادها و وقايع اطراف حضر ت امام حسين (ع) را نيز انجام ميدادند و حتي در شرايط سخت نبرد روز عاشورا از درون خيمه به ميدان جنگ نيز نيم نگاهي ميافکندند و در صورت نياز کمک فکري لازم را انجام ميدادند .
۹: مديريت موفق آن حضرت بر افرادي از طبقات مختلف: پير، جوان، نوجوان، کودک، غلام، آزاد، اقوام و نزديكان، غريبهها و ميهمانان و... نشان از قدرت بالاي ايشان در اداره اين جمع متفاوت داشت آن حضرت توانستند در عين کثرت وحدت را در جمع ايجاد کنند .
با تشکر از محققان:زينب ابراهيم آبادي و محمد علی موظف رستمی
اگر مطمئن نیستید به کجا میروید، خطر رسیدن به جای دیگر را باخود همراه دارید.
بس از همین امروز برای آینده خود برنامه ریزی کنیم...
برنامه ریزی
امام علی (ع) میفرماید: هیچ عقل و درایتی چون عاقبتاندیشی نیست. برنامهریزی به معنای پیشبینی عملیات با توجّه به منافع انسانی وغیرانسانی، برای رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده است؛ به همین سببحضرت میفرماید: دقت و ظرافت در برنامهریزی، از وسیله و امکانات مهمتر است. برنامهریزی نیاز به افق دید دور، روشن و باز دارد که مستلزم نگاهیجستوجوگر به گذشته، نگاهی عمیق به اوضاع حال، تعمقی ژرف در اطراف،و نگاهی بس دوراندیش به آینده است. وظیفه اصلی هر مدیر در تمام سطوح،طراحی محیطی است که اعضا بتوانند در آن به صورت گروهی فعالیت کنند تابه هدف مشخص برسند. برنامهریزی، آینده را به زمان حال میآورد؛ از این رو، میتوانید کاریدرباره آن انجام دهید. برای دست یافتن به هر هدفی، باید پیش از کوششفیزیکی، تلاشی ذهنی (برنامهریزی) انجام شود؛ چرا که برنامهریزی، شالودهمدیریت است. امام علی (ع) در اهمیت برنامهریزی پیش از انجام کارمیفرماید: کسی که بدون آگاهی به عمل میپردازد، همچون کسی است که ازبیراهه میرود و چنین شخصی هر چه جلوتر میرود، از سر منزلمقصود خویش بیشتر فاصله میگیرد و کسی که از روی آگاهی و]برنامه[ حرکت کند، مانند رونده در راهِ آشکار است. گفتنی است که پس از گذشت چهارده قرن از سخن ماندگارامیرمؤمنان(ع)، در غرب نیز همین مطلب مطرح میشود و میگویند: اگر مطمئن نیستید به کجا میروید، خطر رسیدن به جای دیگر را باخود همراه دارید. بنابراین، آگاهی و تدوین اهداف و برنامهریزی، اولویت خاصی دارند.پس برای انجام هر عملیاتی در سازمان لازم است پیش از آن، برنامهریزیبهدرستی انجام گیرد تا منابع آن تلف نشوند و سازمان بتواند با اثربخشی وکارآیی لازم، به اهداف خود دست یابد. یکی از متفکران علم مدیریت درترسیم اهمیت و نقش برنامهریزی مینویسد: هر کاری که مشکلتر است، برنامهریزی آن واجبتر مینماید. هر چیز که به فکر آید، قابل برنامهریزی است. اگر مسؤولیت برنامهریزی را به بیش از یک نفر بسپاریم، احتمالشکست آن بیشتر است.
مزایای برنامهریزی ای مالک، کارها را چنان بر روزها تقسیم کن که روزانه مطابق برنامه،انجام وظیفه شود و امور بر اثر عدم انضباط و ترتیب، مختل و آشفتهنماند. همان گونه که اشاره شد، از اصول اساسی در مدیریت، برنامهریزی است.افزون بر این، این اصل برای مسلمانان فریضهای الاهی نیز به شمار میرود.بدبختانه امروزه در برخی از نظامهای موجود اداری، چنین اصلی مهجورمانده است؛ حال آن که امیرمؤمنان علی(ع) درباره برنامهریزی روزانهخطاب به مالک اشتر میفرماید: کار هر روز را در همان روز انجام بده که هر روز را کاری مخصوصبدان است. امروزه در برنامه زمانی مدیران و امور سازمانی آنها چنین دقتی دیدهنمیشود، زیرا به جای این که مدیران با برنامهریزی زمانی دقیق به سراغمشکلات، طرحها و حوادث بروند، مشکلات و حوادث، برنامه زمانی وتکالیف مدیران را مشخص میکنند و این مدیریتِ توأم با هرج و مرج،اسلامی نیست. اکنون به بیان مزایای برنامهریزی میپردازیم: 1. احتمال رسیدن به هدف را بیشتر میکند. 2. بر روی اهداف تمرکز ایجاد میکند. 3. عامل هماهنگیِ افزونتر است. 4. از فشارهای روحی در محیطِ کار میکاهد. 5. به کار، معنا و مفهوم میبخشد. 6. اعتماد به نفس را در مدیریت افزایش میدهد. نکته دیگر این که غفلت از برنامهریزی، انجام کارها از روی شتاب وبیتدبیری را در پی داشته و نتیجهاش شکست است. امام علی(ع) در خصوصتفکر پیش از انجام دادنِ کارها فرمود: اندیشه پیش از اجرای کار، تو را از پشیمانی در امان میدارد.
عوامل شکست برنامهریزیها ـ به کارگیری افراد نامناسب: تدبیر پیران، بالاتر از شمشیر جوانان است. در اجرای هر عملیاتی، افرادی باید به کار گرفته شوند که برای آن کارمناسب باشند. استفاده از افراد نالایق، هر برنامهای را با شکست مواجهمیسازد. ـ عدم آگاهی: عدم شناخت درست از منابع، تواناییها و تغییرهای محیطی، هر برنامهایرا با شکست روبهرو میکند. حضرت امیر(ع) میفرماید: هیچ حرکتی نیست مگر آن که به شناخت آن محتاجی. هر کس کاری را بدون آگاهی انجام دهد، فساد آن از اصلاحش بیشتراست. مدیرانی که با تحوّلات محیط ارتباط مستمر ندارند، قادر به تطبیق نظام باوضع موجود نیستند که نتیجه آن نابودی آن نظام خواهد بود. امام علی(ع) در خصوص ضرورت آگاهی از تحوّلات میفرماید: به خدا سوگند از اخبار و تحوّلات جاری مُلک بیخبر نیستم تا مراغافلگیر کنند. من همچون کفتار نیستم که با ضربات آرام و ملایم بر درلانهاش او را به خواب برند و سپس دستگیرش سازند. بنابراین، ناآگاهی، به بیدقتی در پیشبینی برنامه منجر خواهد شد.
ـ تضاد و اختلاف نظر در برنامه: قسمتهای گوناگون برنامه باید مکمل و تسهیلکننده هم باشند، و نباید باهم تناقض داشته باشند. ناسازگاری بین افکار، سبب تحلیل و خنثا کردننیروها خواهد شد. حضرت میفرماید: ناسازگاری، رأی و نظر را از بین میبرد.
ـ عدم مشارکت با دست اندرکاران برنامه: قرآن با صراحت میفرماید: چگونه در برابر چیزی که از آن آگاهی نداری، صبر خواهی کرد. برای برنامهریزی و اجرای آن یا اِعمال تغییر و یا اصلاح، باید کارکنان راآگاه و توجیه کنیم و ضرورت تغییر را به آنان بگوییم و نیز افراد را ازمشکلاتی که در صورت انجام نگرفتن تغییرات پدید خواهد آمد، آگاه کنیم وآنها را با فرصتها و تهدیدهای آینده ناشی از استقرارِ وضع موجود آشناسازیم. عدم مشارکت با کارکنان، هر برنامهای را با شکست روبهرو خواهدکرد. امام درباره مشورت و مشارکت با افراد میفرماید: من همه کارها را، جز اسرار جنگ، با شما مطرح میکنم. اشارههای حضرت امیر(ع) به امر مشورت، از سخنان مشهور او است: مشارکت، خوب پشتیبانی است ]هیچ پشتیبانی بهتر از مشاورهنیست[. از امام علی(ع) حدود 58 حدیث در غررالحکم و دررالکلم دربارهمشورت نقل شده که از زوایای گوناگون مدیریتی و سازمانی به آن پرداختهاست.
سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی می کردند. یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند.
یک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجـاری را دید. نجـار گفت:«من چند روزی است که دنبال کار می گردم، فکرکردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه و مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟» برادر بزرگ تر جواب داد: «بله، اتفاقاً من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن، آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است. او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد. او حتماً این کار را بخاطر کینه ای که از من به دل دارد، انجام داده.» سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت:« در انبار مقداری الوار دارم، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم.»
نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار. برادر بزرگ تر به نجار گفت:« من برای خرید به شهر می روم، اگر وسیله ای نیاز داری برایت بخرم.» نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود، جواب داد:«نه، چیزی لازم ندارم.» هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کارنبود. نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود.
کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت:«مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟» در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل فکرکرد که برادرش دستور ساختن آن را داده، از روی پل عبور کرد و برادر بزرگترش را در آغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست.
وقتی برادر بزرگ تر برگشت، نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است. کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر، از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد.
نجار گفت:«دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید آنها را بسازم.»
تا به حال واسه چند نفر پل ساختیم؟!!! بین خودمون و چند نفر از عزیزامون حصار کشیدیم؟!!!؟
زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسبابکشی کردند. روز بعد ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایهاش درحال آویزان کردن رختهای شسته است وگفت:«لباسها چندان تمیز نیست. انگار نمیداند چطور لباس بشوید. احتمالآباید پودر لباسشویی بهتری بخرد.» همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت. هر بار که زن همسایه لباسهای شستهاش را برای خشک شدن آویزان میکرد زن جوان همان حرف را تکرار میکرد تا اینکه حدود یک ماه بعد، روزی از دیدن لباسهای تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت: «یاد گرفته چطور لباس بشوید. ماندهام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده!
مرد پاسخ داد: «من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجرههایمان را تمیز کردم!
شرح حکایت
زندگی هم همینطور است. وقتی که رفتار دیگران را مشاهده میکنیم، آنچه میبینیم به درجه شفافیت پنجرهای که از آن مشغول نگاه کردن هستیم بستگی دارد. قبل از هرگونه انتقادی، بد نیست توجه کنیم به اینکه خود در آن لحظه چه ذهنیتی داریم و از خودمان بپرسیم آیا آمادگی آن را داریم که به جای قضاوت کردن فردی که میبینیم در پی دیدن جنبههای مثبت او باشیم؟
خدایا! آنگاه که میخوانمت صدای مرا بشنو... به من نگاه کن وقتی که با تو راز و نیاز می کنم.
که من اکنون گریخته ام به سوی تو و در میان دست های توام، خسته و درمانده و زمین گیر.
در آغوش تو زار زار گریه می کنم و همه امیدم به توست.
تو می دانی که در درون من چه می گذرد
تو می دانی که من برای سرانجام و عاقبتم دل به کجا بسته ام.
خدای من!
اگر تو محرومم کنی چه کسی روزی ام دهد؟ و اگر تو خوارم کنی چه کسی به یاری ام برخیزد؟
خدایا تو اگر می خواستی خوارم کنی دست به هدایتم نمی زدی و اگر رسوایی مرا می خواستی اینقدر با من مدارا نمیکردی.
دلم برا ماه شعبان و رمضان خیلی تنگ شده... التماس دعا
شعر زیبای "سیب" حمید مصدق خرداد ۴۳ تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
جواب زیبای فروغ فرخ زاد به حمید مصدق
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را….
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت
دعای حضرت زهرا (س) :
پروردگارا مرا به آنچه روزی فرمودهای قانع کن که از آن چه از نعمتهایت دارم راضی باشم و مرا با الطاف و محبتهایت پوشش بده و برای همیشه به من عافیت، دوری از امراض روحی و جسمی عنایت فرما.
پروردگارا مرا ببخش و به من رحم فرما آنگاه که مرا از دنیا میبری.
پروردگارا در جستجوی آنچه برایم در نظر نگرفتهای سرگردان و عاجزم مفرما و آنچه را برایم خواستهای به آسانی و سهولت در اختیارم قرار ده.
خدایا پاداش نیکو به پدر و مادرم مرحمت فرما و به هر کس که حقی بر گردن من دارد با او چنین کن.
پروردگارا مرا برای آنچه آفریدهای برای همان قرارم ده و به آنچه که خود متکفل انجام آن برایم شدهای، مشغولم مفرما.
خدایا مرا عذاب مفرما در حالی که من از تو طلب بخشش دارم و محرومم مفرما در حالی که از تو تقاضا و خواهش میکنم.
الهی مرا نزد خودم ذلیل و بیمقدار قرار ده ولی مقام خودت را نزد من عظیم فرما و اطاعت خویش و انجام آن چه رضای تو در آن است و پرهیز از آنچه تو را به خشم میآورد را در همه امور به من الهام فرما.
ای مهربانترین مهربانان
عده اي تصور مي كنند توانمندسازي مفهومي قديمي است درحالي كه اين طور نيست. اگر سازمانها و گروهها بتوانند هشت گام توانمندسازي را در محيط كارشان به اجرا درآورند، در آن صورت مي توانند از ميان كاركنان خود رهبران آينده سازمان را تربيت و انتخاب كنند. هشت گام توانمندسازي عبارتند از:
1 - اعتماد به وجودآوريد: اعتماد بنيادي ترين احساسي است كه هر فرد مي تواند آن را تجربه كند. اعتماد زيربناي توانمندسازي و اساس رهبري محسوب مي شود. شايسته نيست از اعتماد افراد سوءاستفاده كرده، به آنها خيانت شود. چگونه مي توان اعتمادميان افراد را تقويت كرد؟
1 - به نقطه نظرات مهم آنان به دقت گوش فرادهيد؛
2 - كاركنان را به تبادل اطلاعات آزادانه با يكديگر تشويق كنيد؛
3 - به كاركنان اجازه دهيد بتوانند نظرات خود را براي مديريت عالي سازمان بازگو كنند؛
4 - به كاركنان اجازه دهيد طرحهاي مربوطه را به روش دلخواه خود اداره كنند.
به طورخلاصه، اعتمادسازي يعني با افراد طوري رفتار كنيد كه دوست داريد آنگونه با شمار رفتار شود.
2 - تفويض اختيار كنيد: بايد ميان اختيارات و مسئوليت كاركنان تناسب وجود داشته باشد. در محيطي توانمند، كاركنان دانشور معمولاً تصميمات بسيــار كارامد مي گيرند. اگر تفويض اختيار با اعتماد همراه باشد به عنوان محــركي قوي محسوب مي شود چون سعي مي كنيم به خاطر احساس مسئوليت، كار را با دقت بيشتــري انجام دهيم. در بسياري از خانواده ها، والدين سعي مي كنند اختيار خرج كردن پول توجيبي كودكان را به عهده خودشان بگذارند. كودكان از اين طريق ياد مي گيرند چگونه پول را به بهترين شكل خرج كنند؛وقتي به كاركنان اعتماد و آنان را پاسخگوي عملشان كنيم آنها سعي مي كنند تصميمات بهتر و دقيق تري بگيرند. پس چرا چنين اختياراتي را واگذار نمي كنيم؟
3 - انگيزه رهبري به وجود آوريد: وظيفه رهبران سازمان، برقراري رابطه ميان كاركنان با ساير شركتها و جهان به وسيله شبكه هاي اطلاعاتي است. چرا؟ چون كاركنان به اين گونه اطلاعات نياز فراوان دارند. در محيطي توانمند، هر فرد خود را عضوي ارزشمند از اجتماع مي داند. والت ديسني مبتكر برنامه كارتوني تام و جري معتقد بود در يك فيلم علاوه بر بازيگران، كارگردان و تهيه كننده نيز نقش مهمي ايفا مي كنند. بنابراين، هيچ لزومي ندارد آنان بخواهند اهميت نقش خود را به ديگران گوشزد كنند.
اين موضوع درمورد مديران سازمان نيز صادق است، به جاي آنكه قدرت خويش را به رخ ديگران بكشند، با عملكرد و ارزيابي دستاوردها، مي توان به اهميت نقش آنان پي برد. تفاوت اصلي مديريت و رهبري از همين جاست؛سهامداران و هيئت مديره، مديران را انتخاب مي كنند درحالي كه رهبران منتخب زيردستان هستند. به اصطلاح رهبران و مديران ايده آل بايد مشابه هم باشند. البته مديران كامل همان رهبران سازمان هستند. در محيط كاري توانمند، به كاركنان نمي گوييم چه كار كنند چون آنهـــا با ديدن مصاديق ياد گرفته اند در زمان مناسب به طور خودكار اقدام لازم را مبذول دارند؛
4 - ارتباطات عمودي را گسترش دهيد: افراد توانمند دوست دارند به عنوان دريافت كننده و انتقال دهنده نقطه نظرات ديگران به رده هاي بالاي سازمان عمل كنند. بويژه اين نقش را در تصميم گيريهاي بنيادين ايفا كنند؛چالش اصلي عصر حاضر، ايجاد شركتها و گروههايي است كه داراي اهداف مشترك باشند به طوري كه همه سازمان را همانند خانه خويش بدانند. اين امر بخشي از فرايند تربيت مديران آينده سازمان به شمار مي آيد. شركتها و گروههايي كه موفق مي شوند ارتباط موثري ميان كليه سطوح سازمان برقرار كنند، از مــــــزاياي رقابتي فوق العاده اي بهره مند مي شوند. شركتها به چه چيزي همانند اموال خود اهميت مي دهند؟ شركتها فقط ازطريق تبادل اطلاعات و فضاي باز ارتباطي ميان كاركنان مي توانند به اين نكته پي ببرند.
5 - محيط كاري خلاق را تشويق كنيد: مشاغل ذاتاً خلاق نيستند. در درجات مختلف در بعضي از مشاغل فرصتهايي براي خلاقيت پيدا مي شود. اما واقعاً كاركنان عنصر خلاقيت محسوب مي شوند؟ در محيط كار رابطه مستقيمي ميان توانايي، خلاقيت و موفقيت كاركنان وجود دارد. رهبران بايد هميشه درصدد بهبود محيط كار باشند. چرا؟ زيرا كاركنان وقتي خلاقند كه محيط آنان ويژگيهاي زير را داشته باشد:
افراد را ترغيب كنيد كار جديد انجام دهند؛
از تغيير استقبال كنيد؛
همواره سعي كنيد ورودي و بازخورد مثبت به جاي منفي ارائه دهيد؛
مسئوليت و اختيار انجام كار را به كاركنان بسپاريد؛
به مهارتها و استعدادها احترام بگذاريد؛
كانال هاي ارتباطي باز و آزادانه فراهم سازيد؛
دستاوردها و موفقيتها را گرامي داشته، پاداش دهيد.
محيط حرفه اي بايد دركمال قدرت و به درستي اداره شود تا زمينه ساز خلاقيت شود.
6 - رشد حرفه اي را گسترش دهيد: تمام متخصصان مي خواهند رشد كرده و مطالب جديد بياموزند. توسعه حرفه اي در شكلهاي مختلف ظاهر مي شود و شامل:
1 - رشد فني و تخصصي؛
2 - توسعه و گسترش مهارتهاي رهبري يا مديريتي؛
3 - آموزشهاي چندبخشي كه از آن بتوان در چند حرفه استفاده كرد؛
4 - مشاركت گروههاي حرفه اي.
رشد تجربيات موجب تقويت اهداف فردي و اعتبار آنان در شرايط مختلف سازمان مي شود. در عصر اطلاعات، اطلاعات و دانش مي تواند سازمانها را در شرايط رقابتي مصون بدارد. لازم است توجه مضاعفي به امر فرصتهاي مستمر آموزش مبذول داريم. رهبران سازمان بايد به امر آموزش همانند كار اهميت دهد. براي حفظ سطح بالاي انگيزش بايد محيط كاري بسازيم كه در آن تجربيات شخصي افراد رشد يابند.
7 - منابع لازم را فراهم سازيد: داشتن منابع مناسب باعث مي شود كه كاركنان مختلف وظايف خود را به بهترين نحوه انجام دهند. تعميركاران هميشه مي گويند اگر ابزار لازم داشته باشند قادرند هر مشكلي را حل كنند. ازجنبه ديگر در محيط كاري توانمند اگر بخواهيد كاركنان مسئوليتهاي جديد را بپذيرند، بايد منابع لازم را دراختيارشان قرار دهيد. اين منابع شامل:
1 - سرمايه و منابع رسمي مالي؛
2 - افرادي كه نقش خود را مي شناسند مطابق آن عمل مي كنند؛
3 - شبكه هاي ارتباطي ميان واحدها به وجود آوريد؛
4 - برقراري تماسهاي خارجي براي جلب حمايتهاي لازم و منابع اضافي.
بدون وجود منابع لازم، اعتبار بخشيدن به مفهوم توانمندسازي و تبديل آن به يك مفهوم عيني، شعار و وعده اي پوچ و بيهوده نيست. وقتي منابع به همراه توانمندسازي باشد، كاركنان كاري انجام مي دهند كه با ديگران متفاوت است.
8 - پاداش داده و قدرشناسي كنيد: به كارهاي خوب بايد پاداش دهيد. مطالعات مختلف و مكرر نشان مي دهد كه پول هميشه بهترين عامل يا پاداش براي اينكه افراد وظايف خود را به خوبي انجام دهند، نيست. اين مطالعات تصريح مي كند پول براي متخصصان حرفه اي كه تمايل شديدي به رشد و پيشرفت شخصي دارند، به هيچ عنــــــوان محرك محسوب نمي شود. راههاي فراواني براي پاداش و قدرداني از كاركنان وجود دارد. حتي اگر سازمان ازنظر بودجه با محدوديت مواجه باشد. چنين پاداشهايي مي تواند شامل:
1 - تغيير در موقعيت، شغل و مسئوليتها باشد؛
2 - گسترش وظايف شغلي؛
3 - آزادي عمل در شغل؛
4 - پرداختهاي جبراني بابت ايام عدم كاركرد؛
5 - پاداش درقبال نوشتن مقاله؛
6 - فراهم ساختن دوره هاي تحصيلي بالاتر يا دوره هاي آموزشي ضمن خدمت؛
7 - اختصاص منابع اضافي و كارمندان بيشتر؛
8 - فراهم آوردن فرصت براي ارائه طرحهاي جديد.
قدرشناسي مي تواند در قالب اعطاي تقديرنامه، لوح يادبود يا قدرداني در خبرنامه داخلي سازمان باشد. به موازات تلاش براي توانمندسازي كاركنان، نبايد نقش پاداش در قدرداني از كاركنان را فراموش كنيم. به عبارتي، پاداش مادي، هنــوز گل سرسبد پاداشهاست و به عنوان يك محرك ارزشمنــــد محسوب مي شود.
نتيجه گيري: ساختن هرم توانمندسازي در يك واحد يا سازمان مي تواند رهبران آينده سازمان را تربيت كند.
مقاله حاضر برگرفته از سايت ذيل است: Http://www.todays engineer.org/jan 03/pyramid.htm
به امید دیدن خاورانی پر از مدیران عالی و نیروی انسانی پویا!!!!!ی
بر اساس مطالعات صورت گرفته و دستاورد های جدید حوزه روانشناسی، ریشه بسیاری از ناکامی ها و شکست ها در وجود خود انسان ها نهفته است . به عبارتی هر فردی به میزان زیادی در ایجاد شرایط شکست یا پیروزی خود حق انتخاب و دخالت را دارد. ولی یک تفاوت مهم در اینجا وجود دارد و آن این است که انسان های خود ساخته مانند سایر افراد دیگر با شکست و ناکامی زیادی رو به رو می شوند ، ولی میزان تلاش و سخت کوشی آنها بیش از هر مانعی است . به عبارتی آن ها سرسخت تر از هر سختی و ناکامی هستند .
فراموش نکنید که به همان میزان موفق هستید که
خودتان را باور دارید و توانمند می بینید .
انسان های خود ساخته کامیابی و در خشش خود را از کسی یا چیزی به ارث نمی برند ، بلکه آن ها آفریننده شرایط خود هستند.
افرادی که به واسطه موقعیت های مناسب و یا امکانات ایده آل به جاه و مقامی می رسند این قبیل افراد در عرصه های مختلف به هیچ مقام و موقعیت بزرگی نایل نمی شوند چون دستاورد آن ها موروثی است ولی بلعکس ، افراد خود ساخته بدون هیچ ارثی از کسی یا چیزی به درجات عالی اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی ، علمی و غیره دست مس یابند . می توانید در میان افراد بزرگ جهان نام آورانی را ببینید که همگی به واسطه خودساختگی به چنین مقام و جایگاه عظیمی دست می یابند.
به وبلاگ خودتون خوش آمدید
پیروزی آن نیست که هرگز زمین نخوری، آن است که بعداز هر زمین خوردنی برخیزی
Victory is not never to fall, It is to rise after every fall
Mahatma Gandhi
هــر چــه مـی گــردم
هیــچ حرفــی بهتـــــر از سکــوتـــــــــ ــ پیدا نمی کنــــم ...
نگـاهـــم امــا ...
گاهــی حرفــــــــــ می زند
گاهــی فریــاد می کشـــد .....
و من همیشـــــه به دنبــــال کســـی می گردم
کــه بفهمــد یکـــــــــ نگـــاه خستـــه
چــه می خواهـد بگویـد..